حالا به من می گویند عموی مهربان

به گزارش مین فود سعید ظفری همان كارشناس اورژانس و عموی مهربان است. او همان كسی است كه ۱۴ فروردین ماه سال جاری نقش مقابل آن دختر كوچولو را بر عهده گرفت. شاید این چند روز خیلی ها صدای این جوان خوش صحبت را شنیده باشند

به گزارش مین فود به نقل از ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: «ماجرای دختر كوچولوی اصفهانی و تماسش با اورژانس حسابی سروصدا به پا كرده است. تماسی كه سبب شد تا مادر این دختر از خطر مرگ نجات پیدا كند. حادثه جالبی كه این روزها دقایقی پس از آن در شبكه های اجتماعی دست به دست می شود. در واقع مبحث جذاب این ماجرا مكالمه تلفنی و صحبت های رد و بدل شده این دختر كوچولو با كارشناس فوریت های پزشكی بود؛ مكالمه ای جالب و در عین حال حساس و ظریف؛ چون كه آن طرف خط جان یك انسان در خطر بود و تنها راه دسترسی هم اطلاعاتی بود كه باید با زبان كودكانه از دختر شش ساله اصفهانی گرفته می شد. در نهایت این دیالوگ شیرین هم ماموران اورژانس موفق به شناسایی محل حادثه و نجات جان این مادر شدند. همین هم شد تا مسئولان دانشگاه علوم پزشكی اصفهان با تقدیر از این كارشناس اورژانس به او لقب «عموی مهربان» را بدهند. سعید ظفری همان عموی مهربان است. او همان كسی است كه ۱۴ فروردین ماه سال جاری نقش مقابل آن دختر كوچولو را بر عهده گرفت.

شاید این چند روز خیلی ها صدای این جوان خوش صحبت را شنیده باشند؛ اما گفتگو با او هم خالی از لطف نیست:

تصاویر منتشرشده از ماجرای آن شب و صحبت های شما با آن دختر شش ساله حسابی دیده شده و الان خیلی ها با صدای شما آشنا هستند.

مردم كه لطف دارند ولی راستش خودم هم فكر نمی كردم كه این همه بازخورد مثبت داشته باشد. هرچند چند روز از انتشار آن فیلم گذشته، هنوز هم پیام های زیادی درباره آن دریافت می نماییم. البته خوشحالم كه سبب شده تا خیلی ها به فكر آموزش فرزندانشان باشند.

چه شد كه تصمیم به انتشار مكالمه گرفتید؟

بعد از مكالمه ماجرا را با سوپروایزر در بین گذاشتم. به نظرم جالب بود. به هر حال این دختر شش ساله به هر ترتیبی بود توانست جان مادرش را نجات دهد. البته بیشتر جنبه آموزشی ماجرا برای ما اهمیت داشت. بعد هم با هماهنگی روابط عمومی فیلم هم منتشر گردید.

كل مكالمه همان بود كه در شبكه های اجتماعی منتشر شد؟

نه؛ حدود ۳ تا ۴ دقیقه مكالمه طول كشید. بخش هایی از آن برای انتشار انتخاب گردید.

ساعت و تاریخ تماس را به خاطر دارید؟

۱۴ فروردین حدود ساعت ۱: ۳۰ صبح بود.

شاید برای خیلی ها سوال باشد كه چطور به صحبت های یك كودك اعتماد كردید؟

كار ما با جان مردم سر و كار دارد. بنابراین هم حساس است. همه ما در اورژانس به هر تلفن بعنوان یك كیس واقعی و اورژانسی نگاه می كنیم؛ یعنی پیش فرض ما نیاز فوری به خدمات درمانی است. هر چند مزاحم های تلفنی زیادی هم داریم اما نمی گردد به این بهانه تلفنی را جدی نگیریم. ضمن این كه پروتكل هایی وجود دارد برای نحوه پاسخگویی. آموزش های زیادی هم در این زمینه به نیروها داده می شود؛ یعنی نحوه برقراری ارتباط موثر با افرادی كه با اورژانس تماس می گیرند. این مورد بسیار مهمی است كه باید توسط نیروهای مركز رعایت شود؛ البته تكنیك هایی برای تشخیص صحت سنجی وجود دارد، ضمن این كه در كار ما تجربه هم كمك زیادی به ما می كند.

یعنی شما از همان ابتدا مطمئن بودید كه این تماس یك حادثه جدی است؟

بعد از ثانیه سوم یا چهارم مكالمه كاملا مطمئن شدم. آن دختر با وجود سن كمی كه داشت، خیلی خوب توانست شرح حال مادرش را اعلام نماید. ارتباط خوب و موثری هم با من برقرار كرد اما قسمت سخت ماجرا گرفتن آدرس بود. به هر حال او سن كمی داشت و در شرایط سختی هم قرار گرفته بود، با این حال، توانست محدوده خوبی را برای ما مشخص شد.

البته نحوه صحبت كردن شما هم جالب بود...

به هرحال این كار ماست و همان گونه كه گفتم آموزش های مختلفی در این زمینه وجود دارد. من خیلی تلاش كردم آدرس درست و دقیق تری پیدا كنم. در مدتی كه در مركز فرماندهی هستم همه خیابان های اصفهان را می شناسم. اگر دقت كرده باشید، آن دختر ابتدا می گوید خیابان كبیرزاده. من مطمئن بودم كه اصفهان چنین خیابانی ندارد. من در همان لحظه او را به چالش كشیدم تا اسم خیابان را درست اعلام نماید. بعد بلافاصله گفت خیابان امیركبیر. خب شهر اصفهان یك منطقه به نام امیركبیر دارد كه شهرك صنعتی است و آن طور كه آن دختر در صحبت هایش اشاره كرده بود، آنها در یك محله مسكونی بودند، همانجا بود كه خیابان امیركبیر خمینی شهر به ذهنم رسید و هنگامی كه از آن دختر پرسیدم ساكن خمینی شهر هستید، بلافاصله تأیید كرد. البته با این همه، آمبولانس چند دقیقه ای در كوچه های اطراف حادثه سرگردان بود، تا این كه همكاران ما متوجه تجمع مردم در یكی از كوچه ها شدند. در واقع همسایه ها متوجه ماجرا شده بودند. وقتی همكاران ما به آنجا رسیدند، معلوم شد كه آن دختر آدرس را به زبان خودش درست گفته، همان نانوایی و مغازه ها دقیقا جایی بود كه وی در صحبت هایش اشاره كرده بود.

اما تلفن های مزاحم یا همان موردهای غیر واقعی هم زیاد دارید.

بله، متاسفانه مزاحمت زیاد است، به خصوص از سوی بچه ها. برخی از آنها به قدری هوشمندانه صحبت می كنند كه ما را هم فریب می دهند. یعنی خوب نقش بازی می كنند و وقتی آمبولانس اعزام می شود و به محل حادثه می رسد، متوجه می شویم كه فقط مزاحمت بود.

شما از آن دختر یا مادرش هم خبر دارید.

كار ما تا انتقال بیمار به بیمارستان است. اما در این مورد خاص خبر دارم كه آن زن فردای آن روز از بیمارستان مرخص شد ولی آنها را از نزدیك ندیده ام.

باخبر شدیم كه دانشگاه علوم پزشكی اصفهان از شما تقدیر كرده است.

بله، خانم دكتر چنگیز، رئیس دانشگاه علوم پزشكی اصفهان و دكتر یوسفی، معاون پشتیبانی دانشگاه به ما لطف داشتند. البته این شغل من است و هر كاری هم انجام شده فقط وظیفه حرفه ای بوده، با این وجود این عزیزان به ما لطف داشتند. لقب جالب «عموی مهربان» هم به من اعطا شد.

چرا «عموی مهربان»؟

خانم دكتر چنگیز گفتند آن مكالمه طوری بود كه انگار من با بچه های برادر یا خواهرم مشغول حرف زدن هستم. در واقع از نوع و لحن صحبت كردن من چنین برداشتی داشتند كه البته من از این مورد خیلی هم خوشحالم.

شما چندسال سابقه كار در اورژانس دارید؟

حدود پنج سال و نیم است كه در مركز فوریت های پزشكی اصفهان مشغول به خدمتم.

ازدواج هم كرده اید؟

نه، من مجردم. یكی از دلایلی هم كه لقب عموی مهربان را به من دادند همین مبحث بود. شاید اگر ازدواج كرده بودم، الان لقب پدر مهربان را داشتم.

و حرف آخر؟

حرف آخر این كه همان گونه كه شما و خیلی ها این مكالمه را شنیدید، آموزش كودكان برای تماس با مركز فوریت ها مبحث بسیار مهمی است. كودكان باید توانایی برقراری تماس با مراكزی همچون اورژانس، آتش نشانی و پلیس را داشته باشند. اگر این دختر نمی توانست با ما تماس بگیرد، معلوم نبود كه چه اتفاقی برای مادرش می افتاد. آموزش، مبحث خیلی مهمی است. خوشبختانه به واسطه این فیلم، دانشگاه علوم پزشكی با تأمین هزینه چاپ تعداد قابل توجهی تراكت و پوسترهای آموزشی در همین خصوص موافقت نمود. امیدوارم این آموزش ها روزبه روز بیشتر و فراگیرتر شود.